اسباب کشی و خونه نو
عشق من میدونی کدوم روز بهترین روز من بود و اون رو ز چقدر خوشبخت بودم همون روزی که خدای بزرگ تو رو تو آغوش من گذاشت تا آرام جانم باشی و نفس زندگی مان آرام من تقریبا دو هفته ای هست که به خونه جدید اسباب کشی کردیم اتاقت رو از اتاق خودمون جدا کردیم و تو تنها میخوابی و گاهی هم نصفه شبا میای که خاطره پاشه بریم پیشم بخواب و اونوقت دوتایی میریم اتاق تو و تو بغل هم میخوابیم این روزا خیلی خوبه و میدونم که تو زودی بزرگ میشی و این روزا هم تو خاطراتمون میمونه روزای قشنگی که هیچ وقت فراموشمون نمیشه این روزا وقتی از خواب بیدار میشی گریه میکنی که...
نویسنده :
خاطره مامان آیدا
9:46